جدول جو
جدول جو

معنی کله قندی - جستجوی لغت در جدول جو

کله قندی(کَلْ لَ / لِ قَ)
مخروط. صنوبری. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). به شکل و هیأت کله قند
لغت نامه دهخدا
کله قندی
مخروط، صنوبری
تصویری از کله قندی
تصویر کله قندی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کله گنده
تصویر کله گنده
شخص مقتدر و بانفوذ
فرهنگ فارسی عمید
(کَلْ لَ / لِ زَ)
لاف زنی. (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ قَ)
یک قند تمام به شکل مخروط ریخته. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
چو قناد سر کرده این ظلم چند
سرش بی تن افتاد چون کله قند.
ملاطغرا (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(کُ لَ / لِ قَدد)
قدکوتاه (آدمی). کوتاه بالا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(کَ کَ)
دهی از دهستان چهار اویماق است که در بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع است و 225 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَلْ لَ / لِ گُ دَ / دِ)
در تداول عامه، آنکه سرش بزرگ و گنده باشد. (فرهنگ فارسی معین). آنکه جمجمۀ بزرگ دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، به کنایه، صاحب نفوذ. (فرهنگ فارسی معین). آنکه جاه و مقام بلند دارد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کسی که از جهتی نسبت به دیگران برتری و تفوق دارد. (فرهنگ عامیانۀ جمالزاده) ، آنکه ثروت بسیار دارد. متمول. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آدم متعین و متشخص و اعیان منش. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده) ، در این صفت گاهی تحقیر و تمسخر و توهین نیز وجود دارد و به هر حال هرگز خوشبینی نسبت به این طبقات از آن مفهوم نمی شود. (فرهنگ عامیانۀ جمال زاده)
لغت نامه دهخدا
(گِ لَ / لِ مَ)
گله کردن. گله گزاری. شکوی. شکایت. اشتکاء
لغت نامه دهخدا
(کُ لَهْ بَ)
کلاه بند. نوعی کلاه در قدیم. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کله گنده
تصویر کله گنده
آنکه سرش بزرگ و گنده باشد، صاحب نفوذ: (... از کله گنده های شهر حساب میشود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گله مندی
تصویر گله مندی
گله گزاری شکایت شکوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله بند
تصویر کله بند
نوعی کلاه در قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کله گنده
تصویر کله گنده
((~. گُ دِ))
آن که سرش بزرگ و گنده باشد، صاحب نفوذ
فرهنگ فارسی معین
شکایت، شکوائیه، شکوه، گلایه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
کوهی در شش کیلومتری جنوب خاوری روستایالسان به ارتفاع،، متر
فرهنگ گویش مازندرانی
کله وند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بستن روسری، پارچه ای که آن را پچیده و جهت آسان شدن.، حالت و فرمی سنتی در بستن روسری، پارچه ای حلقوی، که آن را به دور سر پیچند، تا حمل ظروفی که به
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بستن روسری که آن را بر روی پیشانی گره کنند
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی شیرینی که از آرد برنج و شکر تهیه شود
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی ناسزا به افراد کوتاه قد
فرهنگ گویش مازندرانی
کله قند، ستون های کلفتی که بر روی تخته سنگ و در یک ردیف، بر روی زمین
فرهنگ گویش مازندرانی